جاکتابی

آرشیو کتاب‌نویسی‌هایمان در جراید مختلف

جاکتابی

آرشیو کتاب‌نویسی‌هایمان در جراید مختلف

جاکتابی

جاکتابی عنوان ستونی است که نخستین‌بار در تاریخ بیست و هفت تیرماه سنه یکهزار و سیصد و هشتاد و هفت خورشیدی در صفحه چهاردهم جیم از ضمیمه‌ی جریده‌ی یومیه‌ی خراسان به طبع ‌نگارنده (زهیر قدسی) رسید و الی زماننا هذا به طبع می‌رسد. (برگرفته از مطلع الوبلاق/ پست شماره ۱) و اکنون دیر زمانی است که میزبان بازنشر معرفی‌های من و همسرم (الهام یوسفی) در جراید مختلف است.

35 کیلو امیدواری / آنا گاوالدا

سه شنبه, ۱۵ بهمن ۱۳۸۷، ۰۵:۴۳ ب.ظ
35 کیلو شرارت!
چه احساسی نسبت به کودکی‌تان دارید؟ نه منظورم این نیست که به من جواب خوب یا بد بدهید؛ نه! منظورم این است که تا چه اندازه با یاد آن اُنس دارید؟ چه قدر به یاد دوران کودکی‌تان هستید؟ بعضی‌ها تا آخر عمر لحظه به لحظه ایّام کودکی‌شان را در خاطر نگه می‌دارند. اصلاً احساستان نسبت به مدرسه چگونه است؟ ای بابا چرا اخم‌هایت درهم رفت و ابروهای گره خورد، هان؟ مدرسه که اخم کردن ندارد. دارد؟ اصلاً بی‌خیال! خوبه؟

می‌خوای یک کتاب بهت معرفی کنم حالش رو ببری؟ خوب پس گوش کن (یعنی در حقیقت بخوان!)
البته پیش از آنکه این کتاب را معرفی کنم بابت دو چیز عذرخواهم. اوّل بابت این‌همه علامت سؤال که در پیش آمد و دوّم بابت این‌همه ضمیر "من" که در پس می‌آید!

چندی پیش با یک کتاب با عنوان «35 کیلو امیدواری» روبه‌رو شدم عکسش را هم که می‌بینید. اصلاً آن را جدّی نگرفتم و فکر کردم از این کتاب‌هایی است که ادا و اطوار در می‌آورند. امّا چندی بعد یک دوست عزیز که قدّ و قواره‌اش به این کتاب نمی‌خورد از این کتاب تعریفی اساسی کرد. القصّه رفتم و این کتاب را تهیّه کردم. وقتی پشت آن را دیدم خوشم آمد. چرا که با خط تحریری نوشته بود: « از مدرسه متنفرّم بیش‌تر از هر چیز دیگری در دنیا»! همین بود که راغب شدم تا این کتاب را بخوانم!
پیش از هر توضیحی باید عرض کنم که این کتاب اوّلین رمان«آنا گاوالدا» روزنامه‌نگار و نویسنده فرانسوی است و به سی زبان زنده دنیا ترجمه شده است. او که سال‌ها معلم بوده، درباره انگیزه نوشتن کتاب می‌گوید:«این داستان را برای قدردانی از دانش‌آموزانی نوشتم که در مدرسه نمره‌های خوبی نمی‌گرفتند اما استعدادهای شگفت انگیز داشتند.» در ضمن باید بگویم که این کتاب فقط برای مخاطب گروه سنّی "جیم" به بالا توصیه می‌شود!
«گرگوری» از مدرسه متنفر است. هر لحظه‌ای که در مدرسه می‌گذرد، برایش شکنجه‌ای واقعی است. تنها روزهای خوب زندگی‌اش هنگامی است که به کارگاه پدربزرگش می‌رود. وقتی گرگوری وارد چهارمین سال زندگی‌اش می‌شود از قرار معلوم شاد و خوشحال بوده چرا که دوست داشته ببیند مدرسه چه جور جایی است و حتّی هنگامی که از مدرسه بر می‌گردد شاد و خوشحال بوده و با هیجان نزد «بیگ داگی» سگش می‌رود تا اتفاقات محشر آنروز را تعریف کند. ولی موضوع اینجاست که مدرسه فقط همانروز برایش هیجان داشته و دیگر او تمایل ندارد که دوباره به مدرسه برگردد؛ همین است که زندگی را به کام گرگوری تلخ می‌کند.
این کتاب شاید اصلا هیچ پیام ژرفی در خود نداشته باشد ولی نثر آن شدیداً با مزّه است. به این قسمت توجه کنید:
«بگذریم. من خیلی‌ها را می‌شناسم که از مدرسه خوششان نمی‌آید. مثلاً خود تو. اگر از تو بپرسم: «از مدرسه خوشت می‌آید؟» می‌خندی و می‌گویی:«چه سؤال احمقانه‌ای!» فقط پاچه‌خوارهای حرفه‌ای ممکن است بگویند بله؛ یا بچه‌های نابغه‌ای که خوششان می‌آید هر روز هوششان را امتحان کنند. والّا چه کسی واقعاً از مدرسه خوشش می‌آید؟ هیچ‌کس. و چه کسانی واقعا از مدرسه نفرت دارند؟ آن‌ها هم تعدادشان زیاد نیست: آدم‌هایی مثل من، کسانی که به‌شان کودن می‌گویند. کسانی که توی مدرسه دلشان درد می‌گیرد.... امّا قُرقُرهای پدر و مادرم خیلی حالم را بد نمی‌کند، خیلی وقت است که به داد و بیدادهای همیشگی‌شان عادت کرده‌ام. البته نه خیلی. راستش را بخواهی این دفعه خیلی راستش را نگفتم. آخر من اصلا نمی‌توانم به جار و جنجال‌هایشان عادت کنم. دعوا پشت دعوا. و من هنوز نمی‌توانم داد و بیداشان را تحمل کنم. برایم غیر قابل تحمل است. از وقتی پدر و مادرم دیگر مثل قبل عاشق هم نیستند، هر روز عصر با هم بگومگو دارند. و از آنجا که خودشان نمی‌دانند بگومگوی‌شان را باید از کجا شروع کنند، همیشه از من و نمره‌های بدم به عنوان یک دست‌آویز استفاده می‌کنند و تقصیر همه چیز را به گردن نمره‌های من می‌اندازند. آن وقت مادرم، پدرم را سرزنش می‌کند که چرا برای من، وقت نگذاشته است. بعد پدرم داد و بیداد راه می‌اندازد که اگر من این‌قدر لوس و نُنر شده‌ام و برای همیشه از دست رفته‌ام، گناهش فقط به گردن مادرم است.»

نظرات  (۶)

من نطرم را میافکنم


میگم که یک بارگی سیاه را روی سیاه میگذاشتین بهتر نبود
خیال همه را راحت میکردی
باسلام - مقاله انقلاب اسلامی و غرب ، تضاد در ماهیت را در وبلاگ سیاست روز مطالعه کنید -باتشکر
با توضیحاتی که زحمت کشیدید و دادید باید کتاب خوب و جالبی باشه
کاش شما که این قدر لطف می کنید و از وقت با ارزشتون مایه می زارید قیمت کتابهایی رو هم که معرفی می کنید می نوشتید.
البته چون بودجه ما هم کم کم داره تموم می شه احتمالا باید در کتابخانه ها دنبالش بگردیم


salam
سلام علیکم
با مطلبی در رابطه با نسبت خودسازی و دگرسازی در فعالیت تشکیلاتی به روزیم
باعث افتخار است اگر از نظرات شما نیز بهرهمند گردیم و میهمان خوان نقدتان شویم

مطلبی با عنوان از مای غرق در شما تا مای غافل از شما
۱۶ خرداد ۹۳ ، ۲۱:۴۷ زهیر موسوی
سلام.اقای قدسی.دادشم نه سالشه.این کتابو بخونه ؟؟
پاسخ:
سلام زهیرجان.

میشه امتحان کرد! از لحاظ طبقه بندی مطالعاتی برای مقطع راهنماییه. بستگی به طرف داره. نهایتا میدی به کس دیگه.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی