جاکتابی

آرشیو کتاب‌نویسی‌هایمان در جراید مختلف

جاکتابی

آرشیو کتاب‌نویسی‌هایمان در جراید مختلف

جاکتابی

جاکتابی عنوان ستونی است که نخستین‌بار در تاریخ بیست و هفت تیرماه سنه یکهزار و سیصد و هشتاد و هفت خورشیدی در صفحه چهاردهم جیم از ضمیمه‌ی جریده‌ی یومیه‌ی خراسان به طبع ‌نگارنده (زهیر قدسی) رسید و الی زماننا هذا به طبع می‌رسد. (برگرفته از مطلع الوبلاق/ پست شماره ۱) و اکنون دیر زمانی است که میزبان بازنشر معرفی‌های من و همسرم (الهام یوسفی) در جراید مختلف است.

خرده خاطرات/ ژوزه ساراماگو

سه شنبه, ۳ تیر ۱۳۹۳، ۰۲:۱۰ ب.ظ

اعترافات آقای نویسنده

یا

کتاب وسوسه‌ها

 

پیش‌درآمد

تا به حال شده وسوسه سرکشی به دفتر خاطرات کسی به جان‌تان چنگ بزند؟!! خوب واقعا آزمون سختی است، با این وجود امیدواریم که در این مبارزه پیروز شده باشید!

راستی چه لذتی در این خاطره‌خوانی‌ها وجود دارد؟ خاطراتی که یک شخص در دفتر خاطراتش می‌نویسد معمولا همراه با جسارتی جذاب و نوعی نگاه بدون حجاب به اطراف است. در آن‌جا اگر نویسنده اطمینان داشته باشد که خاطراتش را تنها و تنها خودش خواهد خواند، نوشته‌ها واقعا خواندنی خواهد شد؛ از همین‌روست که نباید دفتر خاطرات شخصی کسی را بدون اجازه‌اش خواند، زیرا باعث می‌شوید که او دیگر نویسنده خوبی نشود!!!

 

نویسنده کیست؟

اما به ندرت می‌توان یافت اشخاصی را که با جسارت قابل ملاحظه‌ای، همه جیک و پوک زندگی‌شان را در معرض مطالعه دیگران قرار داده‌اند. یکی مانند نویسنده تازه‌درگذشته برنده جایزه ادبیات نوبل، «ژوزه ساراماگو» که معرف حضور کتاب‌خوانان هستند. اما جهت استحضار آن دسته از دوستان که نمی‌شناسند، باید یاد کرد از کتاب‌های ایشان مانند «کوری» و «بینایی» که از دیگر آثار نویسنده مشهورترند.

نویسنده‌ای پرتغالی که سال ۲۰۱۰ در سن ۸۷سالگی بدرود حیات گفت و با شخصیتی حساس به اصول اخلاقی، که در ماجرای محاصره غزه در کاروان همدردی به مردم فلسطین حضور یافت. پس از ۵۰ سالگی به نوشتن روی آورد، با وجود آن‌که شاید شروع دیرهنگامی برای نویسندگی محسوب شود، در 75سالگی جایزده ادبی نوبل را از آن خود کرد.

 

کتاب چیست و چگونه است؟

ساراماگو سبک نوشتاری ویژه‌ای دارد. یکسره‌نویسی دارد و مخاطب را وادار می‌کند کتابش را بی‌ترمز بخواند! حتی چندان اعتقادی هم به علائم ویرایشی ندارد و در نوشته‌هایش کمتر از آن‌ها استفاده می‌کند؛ با این وجود نوشته‌هایش آن‌قدر خواندنی هستند که خواننده هم تمایلی به تنفس نداشته باشد. اما خوشبختانه این کتاب به قدر کافی علائم ویراستاری دارد. «خرده‌خاطرات» او، چیزهایی است که از کودکی و جوانیش به یاد می‌آورد و با جسارتی ویژه آن‌ها را نوشته. شاید با خودش گفته:«کی زنده است و کی مرده!». حتما خیلی از آن‌ها که ساراماگو در کتابش نام‌شان را برده، اکنون مرده‌اند وگرنه از عصبانیت می‌مردند! آن وقت که او با طنزی ظریف از زیرآب‌شان را می‌زند و رسواشان می‌کند. از همسایه و دوست گرفته تا خاله و عمه و.... از بازی‌ها و عشق‌های کودکانه تا حسرت‌ها و آرزوهای بچگانه!

 

یک گاز شیرین از کتاب!

جایی دیگری گفته‌ام که ساراماگو از کجا و چطور آمده. ساراماگو نام خانوادگی پدری نبود، لقبی بود که خانواده ما در ده به آن شهرت داشت، به معنای تربچه خودرو. گویا وقتی پدرم به ثبت احوال گوله‌ژیا رفته بود تا تولد دومین پسرش را ثبت کند کارمند ثبت که سیلوینیو نامی بوده در عالم مستی بی‌آن‌که کسی متوجه اشتباه نام‌گذاری او شود واژه ساراماگو را به ژوزه دِسوسا اضافه می‌کند که نام درخواستی پدرم بود(پدرم همیشه می‌گفت: که سیلوینیو از سر بدجنسی این کار را کرده.)...



مشخصات کتاب:
عنوان: خرده خاطرات
نویسنده: روژه ساراماگو
مترجم: اسدالله امرائی
نشر: مروارید

قیمت:
۳۹۰۰تومان
تعداد صفحه:۱۴۴

این کتاب را می‌توان از فروشگاه کتاب آفتاب واقع در: مشهد، چهارراه شهدا، روبه‌روی شیرازی۱۴، پاساژ رحیم‌پور، انتهای پاساژ (با شماره تماس ۰۵۱.۳۲۲۲۲۲۰۴) تهیه نمود.

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۳/۰۴/۰۳

نظرات  (۱۱)



سلام
سری پوستر شماره ۲- بیضاء
با محوریت شهید بزرگوار شهید بیضایی
منتشر شد

ــــقَــــلَــــمـــــــــــــــــــ
دات بلاگ دات آی آر

galam.blog.ir

سلام!امدیم افتاب نبودین!
کلی هم با بقیه دوستان اندرون افتاب غیبت کردیم گفتیم این اقای قدسی رئیسن عین رئیسا میان!خخخخ
چرا خانم قاف در نیم پز نیستند نمینویسند!؟

پاسخ:
سلام.
ار قضا ما هم خیلی وقت‌ها می‌آییم آفتاب و شما نیستید!
اما از شما توقعی جز این هم نمیشه داشت، که غیبت ما رو نکنید!!
خانم قاف هم سرشون شلوغه قدری اما به زودی انشالا مطلبی قرار می‌دن.
سلام...
باز دوباره من برگشتم...
این قدر زیبا کتبارو توضیح میدین که لیست کتابایی که قصد خریدشون رو دارم به طومار تبدیل شده... :)
اما عجیب اینکه هنوز موفق به اومدن به کتاب افتاب نشدم...
و دلم پر میکشه برای کافه...
امیدوارم این تابستون دیگه بتونم بیام کتاب افتاب...
و در ضمن هم شما هم همسر گلتون لینک شدین در وبلاگم. 
پاسخ:
سلام و درود

امیدواریم در زمانی مناسب شما را دیدار کنیم.
سپاس از مهر شما.

۱۴ تیر ۹۳ ، ۲۱:۳۲ زهیر موسوی
سلام.به جز کتابها اقای صفایی چه کتاب های پیدا میشه که موضوعاتش مشابه باشه؟ 
پاسخ:
سلام. متوجه منظورت نشدم زهیرجان!
دقیق‌تر توضیح بده لطفا.
۱۵ تیر ۹۳ ، ۱۸:۵۱ زهیر موسوی
کتابهای استاد علی صفایی حائری که موضوعاتش صرفا فقط اعتقادی نیست...مجموعه ای از روانشناسی و اعتقادات اسلامی میباشد. ایا کتابهایی به جز کتابهای استاد صفایی با چنین موضوعی میشناسین....؟؟؟؟؟  
پاسخ:
سلام. پوزش بابت تاخیر در پاسخ.
راستش هنوز با نویسنده ای با مشخصات استاد صفایی آشنا نشده ام.
ایشان در شناخت آدمها ریزبینی و دقت قابل توجهی داشته اند که کمتر در دیگران میتوان یافت به ویژه که رویکرد متفاوتی هم برای انسان سازی دارند.
۲۹ تیر ۹۳ ، ۲۲:۵۲ مریم نیک پور
سلاملکم!!
امروز قدوم مبارکمان کافه کتابتان را برکت بخشید!فقط داشتن میبستنش وقت نشد خوب ببینیمش!
چقدم که بی نظم بود!یعنی تنها دلیلی که خیلی اون افتاب کوچک چهار راه شهدا را دوست دارم نظم و ترتیب بی نظریش است..
گفتیم که برای اولین بار در عمر گرانبهایمان از افتاب تعریف کنیم نره مغازه طفلک افسرده بشه!
خانم قاف کجایند!؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
چرا نیم پز اب نمیشود!؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
تابستان و گرمی هوا که سرها را خلوت میکند!


پاسخ:
سلام.
واقعا عجیبه تعریف شنیدن از شما.
باید هویت‌تون محرز بشه!
خانم قاف درگیر پایان‌نامه‌اند. انشالا شهریور دفاع می‌کنند و نیم‌پر را رو چراغ می‌گذارند!
موفق باشید
سلام
معرفی خیلی جالبی بود
واقعن استفاده کردم
پاسخ:
سلام. خوشحالم و عذرخواه بابت تاخیر در پاسخ‌دهیم.
سر بزنید لطفا
درود بر استاد زهیر و همسر محترم

گفتیم بعد از مدت ها سلامی عرض کرده باشیم فک نکنین ما خیلی بی معرفتیم!!!

این یک پیام صرفا برای صله رحم!!! بود. از نوع مجازی!

یا حق
پاسخ:
سلام و عرض ادب

ارادتمندیم. ما را چنین گمانی به شما نیست. صله رحم‌تان قبول!

۲۴ مرداد ۹۳ ، ۰۷:۰۲ محمد حیدری
سلام
باباااااااااا آپدیتش کنید دیگه مردیم
ماشالا بزنم به تخته سرتون خوب شلوغه
پاسخ:
سلام و چشم.
به گمونم میلان کوندرا بود که می گفت اعتمادی به زندگی نامه هایی که چه خود فرد نوشته و چه دیگران براش نوشتن،نداره.آدم وقتی خودش می نویسه می تونه هرجارو دلش خواست سانسور کنه و بقیه هم که می نویسن از حالات درونی و اتفاقات خصوصی ای که در زندگی فرد افتاده مطلع نیستن بنابراین اعتمادی بهشون نیست!
علاوه بر این،بیوگرافی ها را معمولا افرادیکه می نویسند که دوستدار اون فرد باشن و از طریق یادداشت هایش،اطرافیانش،یادگارهایش و... این کار را انجام می دهند و خلاصه هیچ مدلش قابل اعتماد نیست!
البته منم زیادی بدبینم،شاید...
پاسخ:
سلام. پوزش می‌خواهم که پاسخ‌تان را دیر می‌دهم.

حق با شما و جناب میلان کوندرا است. با این‌همه عموما گریزی نیست جز این‌که به همین‌ها مراجعه کرد. اما دو نکته وجود دارد. همان‌گونه که آدمی از تناقض‌گویی‌های اشخاص و زبان بدن‌شان به صداقت آن‌ها مشکوک می‌شود، نشانه‌هایی برای فهم راستی و کژی این نوشتارها و زندگی‌نامه‌ها وجود دارد که به زبدگی و شامه تیز مخاطب بر می‌گردد(اشتباه نشود! خودم از زبدگان نیستم.).

از یکسو این زندگی‌نامه‌های خودنوشت حتی اگر با ظرافتی دقیق، همراه با سانسور باشد، لااقل ما را به آن‌چه نویسنده مایل بوده -که باشد- رهنمون می‌سازد.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی