جاکتابی

آرشیو کتاب‌نویسی‌هایمان در جراید مختلف

جاکتابی

آرشیو کتاب‌نویسی‌هایمان در جراید مختلف

جاکتابی

جاکتابی عنوان ستونی است که نخستین‌بار در تاریخ بیست و هفت تیرماه سنه یکهزار و سیصد و هشتاد و هفت خورشیدی در صفحه چهاردهم جیم از ضمیمه‌ی جریده‌ی یومیه‌ی خراسان به طبع ‌نگارنده (زهیر قدسی) رسید و الی زماننا هذا به طبع می‌رسد. (برگرفته از مطلع الوبلاق/ پست شماره ۱) و اکنون دیر زمانی است که میزبان بازنشر معرفی‌های من و همسرم (الهام یوسفی) در جراید مختلف است.

نمایشگاه کتاب خراسان در سال ۱۴۰۰

پنجشنبه, ۹ آبان ۱۳۹۲، ۰۹:۵۱ ق.ظ

اشاره:

در این لحظات که این سطور رقم می‌خورند(یعنی ساعت هشت شامگاه جمعه ۳آبان ۱۳۹۲)، مراسم افتتاحیه پانزدهمین نمایشگاه کتاب خراسان در حال برگزاری است. و روزی که شما نوشته را در جیم می‌خوانید یعنی پنج‌شنبه نهم آبان، روز اختتامیه نمایشگاه کتاب استانی خواهد بود. پس قطعا این نوشته‌ها نه می‌تواند جنبه خبری داشته باشد و نه تاثیری بر کیفیت برگزاری نمایشگاه کتاب خواهد داشت!


***

وضعیت نمایشگاه کتاب خراسان هر سال اسفناک‌‌تر از پیش می‌شود و هر سال دوستداران کتاب ناراضی‌تر از پیش. برخی از حرفه‌ای‌ها تکلیف‌شان را یکسره کرده‌اند و رفتن به نمایشگاه کتاب را وقت تلف کردن می‌دانند. اگر این وضعیت ادامه یابد نمایشگاه کتاب خراسان سال ۱۴۰۰ آن‌قدر غم‌انگیز خواهد بود که توصیف آن قدری دلخراش می‌شود. اما بیایید نسبت به آینده خوش‌بین باشیم و قانون جذب را باور کنیم. امیدوار باشیم تا آن زمان، مسئولان فرهنگی ما کمی به خودشان زحمت خواهند داد و جای آن‌که تنها دست در جیب نفت ببرند و به عنوان بن خرید در نمایشگاه کتاب خرجش کنند، برنامه‌ای مبنایی‌تر برای بهبود وضعیت کتاب بریزند.

پس چشمان‌مان را می‌بندیم و در خیال‌مان چنین تصویری از بیست و سومین نمایشگاه کتاب خراسان که در سال ۱۴۰۰ برگزار خواهد شد مجسم می‌کنیم، باشد که بهتر از این شود!


***

 

** پیش از هر چیز تصور کنید وارد نمایشگاه کتابی می‌شوید و می‌دانید که دنبال چه کتابی می‌گردید و مطمئنید که ناشران کتاب‌های مورد علاقه‌تان، همگی در نمایشگاه حضور دارند. بلوتوث گوشی خود را روشن می‌کنید تا نقشه و برنامه‌ها و کتاب‌های نمایشگاه را دریافت کنید. بی‌سردرگمی به سمت نزدیک‌ترین غرفه گام برمی‌دارید. غرفه ناشر مورد علاقه‌تان را می‌یابید و از حجم تازه‌های کتاب ناشر مذکور شگفت‌زده می‌شوید!





** عناوین کتاب‌ها –که یکی از یکی جذاب‌ترند- را از نظر می‌گذرانید و با تشنگی آن‌ها را ورق می‌زنید. فهرست کتب مورد علاقه‌تان را به نماینده غرفه می‌دهید و او شما را به سمت آن کتاب‌ها راهنمایی می‌کند. بعد دست به جیب می‌شوید تا آن‌ها را بخرید(در آن زمان قیمت کتاب آن‌قدر گران نیست تا شما مجبور شوید برای استفاده از هشت هزار تومان تخفیف دولتی به صف طولانی بن کتاب مراجعه کنید!) اما متصدی غرفه اعلام می‌کند که در نمایشگاه هیچ کتابی فروخته نمی شود! عصبانی و برافروخته می‌شوید که: مگر امسال سال ۱۴۰۰ نیست؟! و پاسخ می‌بینید یارو (متصدی غرفه را می‌گویم!) سر تکان می‌دهد. بعد اعتراض می‌کنید که پس آن نمایشگاه رویایی که در جیم خوانده بودیم چه شد؟!! بعد می‌بینید که متصدی غرفه با احترام و پوزش به شما فهرستی از کتابفروشان شهرتان را معرفی می‌کند تا کتاب‌تان را از آنجا تهیه کنید. در عوض اعلام می‌کند که با تمام وجود آماده پاسخ‌گویی و مشاوره و معرفی کتاب به شماست و حتی نویسنده جاکتابی جیم را هم به عنوان مهمان مخصوص دعوت کرده‌اند تا اگر سوالی دارید از ایشان بپرسید!!!


** چشم‌هایتان از خوشحالی گرد شده (عین چشم‌های ای‌کی‌یوسان یا هر کارتون ژاپنی دیگر!) سراغ نویسنده جاکتابی می‌روید و نزد ایشان ابراز ذوق‌زدگی می‌کنید و فهرست تمام کتاب‌هایی که طی این سال‌ها در ستون جاکتابی معرفیش را خوانده‌اید و خوش‌تان آمده را رو می‌کنید و با انگشت نشان می دهید که کنار هرکدام‌شان تیک خورده (یعنی آن را خوانده‌اید) ایشان هم لابد با تواضع سری تکان می‌دهد که کار مهمی نکرده و اعلام می‌کند که شما و دیگر مخاطبانی که این کتاب‌ها را خوانده‌اید چه قدر خوبید!


**  بعد اعلام می‌کنید که دوستی‌تان با کتاب را مدیون اویید و فهرست طولانی‌تر دیگری را رو می‌کنید و اعلام می‌کنید که این کتاب‌ها را هم خوانده‌اید. این‌جاست که نویسنده جاکتابی چشم‌هاش از تعجب گرد می‌شود. صحنه تیره و تار می‌شود و نمایشگاه به دور سر نویسنده جاکتابی می‌چرخد!

** تا ایشان را به بخش درمانگاه نمایشگاه می‌برند، شما در عین این‌که نگران حال‌شان هستید، سراغ دیگر غرفه‌های نمایشگاه می‌روید. خوشحالید که همه ناشران معتبر در نمایشگاه حضور دارند و همه کتاب‌هایشان را آورده‌اند. نویسنده‌های مورد علاقه‌تان نیز هستند و درباره هر کتابی اگر پرسشی داشته باشید، به صورت کاملی پاسخ می‌گیرید.


** از طرفی در ذهن‌تان به یاد می‌آورید روزهایی را که تهیه کتاب چقدر دشوار بود و کتاب‌فروشی‌ها چقدر در شهر اندک بودند. لبخندی از رضایت بر صورت‌تان می‌نشیند و حالا بیش از پیش به شهرتان افتخار می‌کنید. دوستان‌تان همگی اهل مطالعه‌اند و هر کدام از گوشه و کنار نمایشگاه دیده می‌شوند و شما را از تازه‌های نشر مطلع می‌کنند.


** آن زمان مسئولین فرهنگی‌مان هم حتما اهل مطالعه شده‌اند و بیش‌تر از آن‌که تشویق به کتاب‌خوانی کنند و در ضرورت کتاب‌خوانی سخن گویند، کتاب می‌خوانند.


** اصلا بگذارید شبیه فیلم‌های تخیلیش کنیم... می‌بینید که آقای وزیر فرهنگ و ارشاد نشسته رو نیمکت و دارد کتاب می‌خواند و همه آن‌قدر غرق شور و شوقند که اصلا حواس‌شان به او نیست تا از زحماتش تشکر کنند. او هم عین خیالش نیست و دارد از خواندن کتابش لذت می‌برد!

(پایان!)



پس‌نوشت: این نوشته امروز در ضمیمه روزنامه خراسان (هفته‌نامه جیم) منتشر شد. اما با  قدری کاستی، که شاید مربوط به کمبود فضا در صفحه بوده. شاید هم کمی بی‌نمک به نظر رسیده!

به هر تقدیر امتیاز ویژه مخاطبان جاکتابی این است که متن کامل را مشاهده کنند. به عنوان یک یادداشت خارج از دستور، مایلم نظر خواننده گرامی را بدانم!

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۲/۰۸/۰۹
زهیر قدسی

کتاب‌خوانی

نظرات  (۴)

جناب زهیر خان قاف سلام و عرض ادب،
امید که تندرست و شادکام باشید،
راستش خواننده اگر گرامی باشد اصلا کارش به نظر دادن نمیرسد چرا که می ترسد چشم باز کند و تصویر این بهشت برینی را که با واژه ها ساخته اید حتی برای لحظه ای از مخیله اش محو شود.حالا بهشت را شاید بشود یک جورهایی بی خیال شد اما آن حوری ماه وش جاجیم باف که وصفش را آورده اید چگونه؟ خواننده گرامی دلخوش میکند به شیرینی این رویا.
وصف العیش نصف العیش،با حلوا حلوای شما دهان ما که شیرین شد.
حالا میفهمم چرا هرچه دور و بر غرفه کتاب آفتاب سر و گوش آب دادم هلال روی ماهتان رویت نشد،فرشته بهشتی کجا و زمین خاکی کجا؟آن هم برهوتی که نمایشگاه کتاب نامش نهاده اند.
هفت هشت سال پیش هم شکوه میکردم که بابا این هم شد نمایشگاه کتاب؟این روزها اما با خودم میگویم کاش آرزوی بشر برای ساخت ماشین زمان محقق شده بود تا برمیگشتم به آن سالهای خوب که قدرشان را ندانستم.
البته از حق نگذریم آش رشته کوکب خانم هرچند آن هم مثل کتاب حسابی گران شده از بخش های خوب و دلنشین و مفید نمایشگاه بود که بابت آن از مسولان عزیز قدردانی میکنم.لااقل آدم با خودش نمیگوید این همه راه آمدم که چه؟
بازدید از نمایشگاه مشهد هر سال برای اهل کتاب راحت تر میشود.کافی است مثل یک فرمانده که از لشکر خونین و مالین خود سان میبیند سر را بدهی بالا و سینه را بدهی جلو و استوار و سریع قدم بزنی،بی کوچک ترین نیازی به درنگ.
در کل نمایشگاه سه،چهار تا غرفه ارزش ایستادن و بازدید و تورق داشتند،از قبیل هرمس و علمی فرهنگی و مثل همیشه کتاب آفتاب.
و انصافا تلاش اهالی سپیده باور کتاب آفتاب در این روزگار آشفته کتاب درخور سپاس و ستایش است.این دو بیت را که قرار بود به وبلاگ کافه کتابتان تقدیم کنم به مناسبت اینجا می آورم و والسلام:
در زمستانی چنین سرد و نفس گیر و سیاه
جان کجا گیرد رمق جز بوستانی از کتاب
روزهای ابری مشهد دگر دلگیر نیست
تا بتابد از میان این گلستان آفتاب...
پاسخ:
سلام و عرض درود.

سپاس بابت الطاف‌تان. شما چنان در جاکتابی‌نوازی افراط می‌کنید که جاکتابی‌نویس نوشتنش بند می‌آید و می‌ماند که چه پاسخ گوید!
بخشی از این نوشته را در جاکتابی بعدی گنجاندم. و سخنی جز تایید کردن گفته‌هایتان ندارم.
بابت سروده‌تان هم سپاسی دوباره. حتما در وبلاگ کافه قرار می‌دهیمش انشالا!
۱۰ آبان ۹۲ ، ۱۷:۴۶ محمد حیدری
سلام
آره دیگه زیاد نچسبید
کتاب جدید که عمرا دیده نشد
تقریبا برای بچه های اهل کتاب یه کم خسته کننده و کسل کننده بود
قیمت ها هم ماشالا عین چاقوی زنجان فرو میرفت توی قلبمون
قید بن کتاب رو هم از توی مترو زده بودم
خلاصه اینطوریه دیگه
بر باعث و بانیش بوووووووووووووووووق
به امید سال 1400
البته من که چشمم آب نمیخوره
پاسخ:
سلام

متاسفانه واقعا صحنه غم‌انگیزی بود.
امید که تا سال 1400 فرجی شود!
خیلی سورئاله !!!!!
از این شاخه به اون شاخه !!!!
به نظر من تا اون زمان اینقدر کتاب گرون میشه که فقط بهت اازه میدن باهاش عکس یادگاری بگیری !!!!! خخخخخ
قلمتون پر جوهر :)
سلام. چه تصور سختی! ولی به قول بعضی ها: "دنیا به امیدست".
پاسخ:
سلام و درود!

بله همین طور است اما یک پرسش؟! شما چه "مدرس‌زاده"ای هستید؟!

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی