جاکتابی

آرشیو کتاب‌نویسی‌هایمان در جراید مختلف

جاکتابی

آرشیو کتاب‌نویسی‌هایمان در جراید مختلف

جاکتابی

جاکتابی عنوان ستونی است که نخستین‌بار در تاریخ بیست و هفت تیرماه سنه یکهزار و سیصد و هشتاد و هفت خورشیدی در صفحه چهاردهم جیم از ضمیمه‌ی جریده‌ی یومیه‌ی خراسان به طبع ‌نگارنده (زهیر قدسی) رسید و الی زماننا هذا به طبع می‌رسد. (برگرفته از مطلع الوبلاق/ پست شماره ۱) و اکنون دیر زمانی است که میزبان بازنشر معرفی‌های من و همسرم (الهام یوسفی) در جراید مختلف است.

خانه‌ی خودمان / سینتیا کادوهاتا

دوشنبه, ۱۷ مهر ۱۳۹۱، ۰۷:۴۵ ب.ظ
سایه روشن زندگی!

** آیا باید شرم داشته باشم از این‌که اعتراف کنم با خواندن یک کتاب داستان -که رمان نوجوان نامیده می‌شود- چقدر اشک ریختم؟!
وقتی محمدجواد ۱۴ساله از این کتاب تعریف کرد و نمره ۴۰ از ۲۰ به آن داد –درحالی‌که چندان هم در نمره دادن دست و دل‌باز نیست!- آن اندازه حس کنجکاوی‌ام برانگیخته شد تا یک کتاب ۲۵۰صفحه‌ای نوجوانانه را بخوانم؛ در حالی‌که حداقل با خواندن یک کتاب همین اندازه‌ای از یک نویسنده کلاسیک یا مدرن، پز بیش‌تری سهم آدم می‌شود! اما مگر کتاب را برای پز و افاده‌اش باید خواند؟!


** رمان «خانه‌ی خودمان» بی‌شک یکی از تاثیرگذارترین کتاب‌های نوجوانانه‌ای بوده که خواندنش در این روزها نصیب نویسنده جاکتابی شده. داستانی که اگرچه احتمالا برای نوجوانان نوشته شده باشد اما مخاطب خود را به جرم کم‌سن و سالی، مورد کم‌توجهی قرار نمی‌دهد. و مانند بسیاری از کتاب‌هایی که شاهدیم از ضعف روایی و داستانی رنج می‌برند -و نویسنده را گمان بر این است که مخاطب نوجوانش چندان ملتفت این شلختگی و بی‌در و پیکری نخواهد شد- نیست. از همین روست که این کتاب به شایستگی برنده مدال طلایی جایزه نیوبری در سال ۲۰۰۵ می‌شود. مدالی که به نوعی مطرح‌ترین جایزه در ادبیات کودک و نوجوان در سطح جهان محسوب می‌شود و حتی مدال نقره‌اش برای نویسنده افتخارآفرین است.

** این کتاب روایتی است کودکانه از دختری ژاپنی‌تبار و ساکن آمریکا به نام کتی از خواهر بزرگ‌ترش لین. و در این کنار البته شرایط زندگی یک خانواده مهاجر و کارگر ساکن آمریکا را نیز می‌بینیم و شرایط اقتصادی ناجوانمردانه‌ای که در برخی کشورهای صنعتی وجود دارد. کتی برخلاف خواهر بزرگ‌ترش تنبل و بازیگوش است اما این‌ها از دوست‌داشتنی بودنش هیچ نمی‌کاهد. او نگاهی اسطوره‌ای و ستایش‌گرانه نسبت به خواهر بزرگ‌ترش دارد و هر دو به شکلی عمیق، سرشار از آرزوها و رفتارهای پاک و مقدسی‌اند که بچه‌هایی با این سن و سال دارند. نگاه کودکانه کتی نسبت به رفتارهای بزرگ‌ترها گاه شکل طنزآمیزی به داستان می‌دهد و این شیرینیِ طنز، آمیخته می‌شود با تلخیِ یک زندگی دشوار. تا جایی که گاه لبخند بر صورت گریان خواننده می‌نشاند و این خود نشانی از توانایی نویسنده برای ارائه یک داستان به واقع معتدل است. نه شیرینی‌های این زندگی انکار ناپذیرند و نه تلخی‌هایش اغراق شده.


** «...عمویم درست دو و نیم سانتی‌متر از پدرم قدبلندتر بود، اما شکم نرمی داشت. سال قبل که با مشت توی شکمش زدیم، این را فهمیدیم. همو دادش به هوا رفت و برای‌مان خط و نشان کشید. پدر و مادر ما را بدون شام به رختخواب فرستادند. آن‌ها معتقد بودند که زدن دیگران بدترین گناه است. دزدی در درجه دوم و دروغ‌گویی در درجه سوم بود. و من هنوز دوازده سالم نشده بود که مرتکب هر سه گناه شدم...»



مشخصات کتاب:


انتشارات افق /۲۵۲صفحه / چاپ سوم ۱۳۸۸/ قطع پالتویی/ ۳۵۰۰تومان

این کتاب را می‌توان از فروشگاه کتاب آفتاب واقع در مشهد، چهارراه شهدا، روبه‌روی شیرازی۱۴، پاساژ رحیم‌پور، انتهای پاساژ با شماره تماس ۰۵۱۱.۲۲۲۲۲۰۴ تهیه نمود.


پی‌نوشت: هنوز رایانه‌ی منزل‌مان ما را سر کار گذاشته و قصد درست شدن ندارد و از همین جهت جاکتابی دیرتر از پیش به‌روز می‌شود. ببخشایید.

در ضمن چنان‌که شاهدید مصداق ضرب‌المثل «موش تو سوراخش نمی‌رفت، جارو به دمش می‌بست» شده‌ایم و در جمله‌ی ذوبلاقین(!) قرار گرفته‌ایم و صفحه‌ای غیر کتابی گشوده‌ایم بر آنان‌که منت می‌نهند و قدم‌رنجه می‌فرمایند. وبلاگ نیم‌پز گونه‌ای شخصی از نوشته‌هایم است، اگر خدا همت دهد تا در آن قرارش دهم.

نظرات  (۱۰)

با سلام و تقدیم بهترین تحیت های بی شائبه، بسیار معرفی خوب، آشنایی بخش و ترغیب کننده ای بود. موفق و موید باشید. اتفاقی با وبلاگتون آشنا شدم و مطمئن هستم من بعد بیش تر نوشته های گیرایتان را زیارت خواهم کرد؛ چونان که پیش از این روی زیبایتان را زیارت کرده ام. جوهر قلمتان بر صفحات کاغذ پایدار! (واقعیا کان ام مجازیا)
پاسخ:
امیدوارم که قلمم همیشه ترغیب‌کننده‌ای خوب برای مخاطبانش باشد.
۲۴ مهر ۹۱ ، ۲۳:۵۴ نشرشهیدکاظمی
نشر موسسه شهید کاظمی
باید به فکر باشیم و دغدغه‌ى نوع کتاب‌هایى که تولید مى‌شود نیز در ما باشد. باید کتابِ خوب تولید شود. کتاب یک غذاست؛ یک غذاى روح است؛ یک نوشیدنى روح است و چنانچه مقوّى باشد، روح را تقویت مى‌کند. ما که سفارش مى‌کنیم از این نوشیدنى بخورید، نوع نوشیدنى را معین نکرده‌ایم. باید مواظب باشیم که مبادا نوشیدنى مسموم، خطرناک، فاسد، گندیده و مضر با رنگ‌آمیزی‌هاى خیلى خوب، دست مردم داده شود؛ بدون این‌که مردم بدانند. همان‌طور که اماکن و سازمان‌هاى ویژه، اگر ببینند غذایى فاسد به مردم فروخته مى‌شود، با تولید کننده مقابله مى‌کنند؛ اگر کتاب فاسدى هم به مردم داده مى‌شود، باید با آن مقابله شود. البته من اعتقاد ندارم که باید هر کتاب و نوشته‌اى را که با سلیقه‌ى خاصى نمى‌سازد و مضر به‌نظر مى‌رسد، جلوش را بگیریم. لکن کتب و نوشته‌هایى هست که مضر بودنشان براى مردم، واضح است؛ یعنى ترویج فحشا و فساد و از این قبیل است که براى مردم زیان‌آور است، نباید اجازه بدهند که چنین کتب و نوشته‌هایى منتشر شود. اما بیشتر باید تلاش کرد که کتاب‌هاى خوب، چاپ و منتشر شود. (مقام معظم رهبری)

مرکز نشرموسسه شهیدکاظمی در راستای تحقق فرامین مقام معظم رهبری،فعالیت‌ خود را در حوزه تولید و نشر کتاب و فعالیت در زمینه ترویج فرهنگ کتاب و کتاب‌خوانی با محوریت جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی از سال 1391 آغاز نموده‌ و بران شده تا با یک نگاه جامع تمامی انتظارات معظم له را در حوزه نشر استخراج و ان را سرلوحه فعالیت های خود قرار دهد.
هم اکنون این موسسه بیش از 15 کتاب در این زمینه چاپ و روانه بازار نشرکشور نموده است.
. امید است که این حرکت بتواند سرآغاز گام های راسخ تر در این حوزه باشد.

جهت تهیه تولیدات نشر موسسه شهید کاظمی از طریق زیر امکان پذیر است :
09137275633 – 09136875633
Email : ketabe5@gmail.com
http://www.kazemipub.ir/
۲۶ مهر ۹۱ ، ۰۸:۴۴ فانوس دریایی
نام علی علیه السلام و فاطمه علیهاالسلام
لب ها را به شادی واداشته است
نوبت عاشقی را در چشم هایِ اکنون می شود خواند
سرود یکدلی در گیسوان نخلستان پیچیده است

سلام
سالروز باشکوه ترین پیوند عالم هستی مبارک
یاعلی و یازهرا
پاسخ:
این روز بر شما نیز خجسته باد.
سلام برادر از تذکرتون ممنونم فقط لطفا برای اصلاح جزیی تر بفرمایید
۲۹ مهر ۹۱ ، ۱۱:۰۵ ketabseraye .baran
سلام خدریم
همین فعلا
پاسخ:
خوشبختم، همین!
سلام دعوتید پست جدید گذاشتم خیلی دوست دارم نظرتون برام بیان کنید که خیلی برام ارزشمنده
ان شاء الله که وقت بشه بخونم این رمانو.
شما رو لینک کردم ( هر دو وب نوشتتونو) اگر قابل دونستین شما هم بنده رو لینک کنین.
۰۴ شهریور ۹۲ ، ۱۸:۱۵ زهیر پانزده ساله
بخش‌هایی از این نظر که با * مشخص شده، توسط مدیر سایت حذف شده است

بخشی از زندگی یک خانواده ژاپنی که به امریکا مهاجرت کرده اند.سختی های زندگی این خانواده در امریکا به خوبی نشان داده میشود.روایت از زبان دختری ست که درباره خواهر بزرگترش میگوید.

**** ******* ****** ** *** ***** ** ****** ******** ***** ** ***** **** اما،نویسنده از ابتدای داستان درباره ارزو های لین صحبت میکند.درباره علاقه های او میگوید و لین هر شب به خواهرش ارزوهایش را میگوید.او به خواهرش می اموزد و خواهرش کاملا به او اعتماد دارد و هر چه از زبان او میشنود باور میکند.لین ارزو بسیار دارد که یکی از انها داشتن خانه است.* ******* ******* ** **** ** ***** **** ****** * *** ** *** **** ****** * ** **** ******** ****** ** ****** ** ** **** ******* ** ** ***** ********* ****** ** *** ** *** ** **** *** *** ***** **** ** ****** ****** ****** **** ** **** ***** * *** ** **** **** ****** * **** **** ** ** ** **** ****** ****** *** *** ** ** *** *** **** *** ** ** *** **** **** *** **** ****** ****** **** ** **** ***** ** *** *** *** ** ** **** *** ******* **** ****

انها معتقد بودند زدن دیگران بدترین گناه است.دزدی در درجه دوم و دروغ گویی  در درجه سوم بود.من هنوز دوازده سالم نشده بود که مرتکب هرسه گناه شدم:شاید این جمله و البته گاه صحبت از شیطنت های کتی شخصیت او را کمی برای ما منفی کند *** *** ** ***** *** ** *** *** *** ** *** ******* ** ***** * ******** ******* ** ** ** ******و در این جا شخصیتش با شخصیتی که در ابتدای داستان میشناختیم کاملا متفاوت است.

در همه جای داستان وابستگی اعضای این خانواده به هم،به خواننده نشان داده میشود.هر چند به طور غیر مستقیم:پدرم خیلی مادرم را دوست داشت و این موضوع به من احساس امنیت و ارامش میداد.

سم که یک ساله شد تازه فهمیدم که مدتی پس از به دنیا امدنش بیرا بیرا را گم کرده ام اما اصلا متوجه نشدم : بیرا بیرا همان عروسکی ست که کتی به خاطر گم شدنش ساعت ها گریه میکرد اما حالا که عشق دیگری در زنگی اش بوجود امده است"برادرش"حتی متوجه گم شدن عروسک عزیزش نمیشود.

چند نکته درباره سبک نویسنده:داستان با یک خاطره اغاز میشود.نویسنده به جای انکه هر شخصیت را به تنهایی توصیف کند"که اتفاقا خیلی سبک بی مزه ای است"شخصیت هارا در قالب این خاطره توصیف میکند.

در بسیاری از خطوط داستان نویسنده از نماد ها و نشانه ها استفاده میکند.برای مثال:

صفحه213:** ** *** *** * کتی برای اولین بار غروب خورشید را توصیف میکند و مدام به ارتفاع بیشتری میرود تا بتواند خورشید ببیند اما زمانیکه خورشید بالاخره غروب میکند اشک از چشمانش سرازیر میشود.که در اینجا غروب خورشید کاملا روزی شوم،مرگ و غم و اندوه را نشان میدهد و کتی دوست ندارد خورشید غروب کند.

صفحه226:اکثر مردم گل سرخ را در گودال محل دفن لین می انداختند که گل سرخ نشانه عشق اتشین است.

*********** ** ** **** ** ****** **** *** *** ***** **** ** **** **** ** **** *** * **** *** **** **** ** ***** ** **** ***** *** ****** * *** *** ** *** **** ** **** ***** *****

 

 

 

 

و در نهایت باید اعتراف کنم که در حین خواندن چند فصل اخر این داستان بغض شدیدا گلویم را گرفت و اشک هایم سرازیر شد.
پاسخ:
سلام بر زهیر عزیزم
خیلی خوب نکته‌سنجی کرده بودی. اما چون بخش‌هایی از نوشته‌ای بخش‌هایی از داستان را لو می‌داد قدری از آن را با اجازه‌ات حذف کردم که اگر کسی دوست داشت کتاب را بخواند تو ذوقش نخورد!
اما یک نکته: قدری جملاتت دچار شلختگی است. و این زحمت و نکته‌سنجی‌هایت را حیف می‌کند.
 و این‌که همان‌طور که من هم نوشتم: این داستان من را هم خیلی متاثر کرد و به گریه انداخت. باید بررسی کنیم: شاید زهیرها کمی احساساتی باشند!
برای کسی که برای اولین بار رمان می خوند بسیار عالی بود خیلی خوشم اومد تا یه هفته برای لین گریه می کردم وهمش به یادش بودم
پاسخ:
سلام. برای منی که برای اولین‌بار رمان نمی‌خوندم هم خیلی خوندنی و عالی بود. خیلی...
من هم بی‌هیچ شرمی باید بگم که برای لین با صدای بلند گریه کردم؛ برای یک مرد که زشت نیست، هست؟!!
واقعا رمان قشنگیه
من که تا حالا سه چهار بار خوندمش 
این اولین کتابی بود که اشکمو درآورد

پاسخ:
سلام. ممنون از توجه شما.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی